دزدیدن پو ل ها"راوي: حجت الاسلام سيد حيدر عبادي"

ساخت وبلاگ

فردی خدمت شيخ حبيب الله گلپايگانی، امام جماعت مسجد گوهرشاد م یرود و مقدار زيادی پول به رسم امانت نزد ايشان می گذارد. مرحوم گلپايگانی به آن شخص می گويد: من امانت شما را قبول نمی كنم، پول را نزد آقای سيد يونس اردبيلی ببريد. آن مرد با خواهش و تمنا كه «آقا دير وقت است و من نمی توانم منزل ايشان را پيدا كنم و معلوم نيست كه ايشان بپذيرند و ... » آقای گلپايگانی را در معذوريت اخلاقی قرار می دهد و پو لها را گذاشته و می رود. فردای آن روز برای دريافت پول خود می آيد. وقتی كه آقای گلپايگانی میروند كه از اتاق ديگر خورجين پول را بياورند، متوجه می شوند كه پول نيست. به صاحب پول می گويند: خورجين پول نبود. آن مرد سر و صدا راه می اندازد كه تو قصد خوردن پول مرا داری! بعد هم به كلانتری رفته، شكايت می کند و از كلانتری پاسبانی را به همراه خود می آورد و غائله بالا می گيرد. مردم اجتماع می کنند. آقای گلپايگانی... امام جماعت... شخص آبرومند... و تهمت! آقای گلپايگانی در قلب خود متوسل به حضرت رضا علیه السلام می شوند. در همان لحظه مردی نزد صاحب پول می آيد و می گوید كه پو لها نزد من است، از آقا دست برداريد. من ديشب شما را زير نظر داشتم، بعد از سپردن پو لها به آقا، شب از پنجره رفتم پو لها را برداشتم. صبح كه می خواستم از شهر خارج شوم، نفسم بند آمد، چنان می نمود كه كسی گلويم را گرفته، می خواهد خفه ام كند، يقين كردم كه اين حالت به دليل همراه داشتن اين پو لهاست. نتوانستم پو لها را ببرم و برگشتم.

بلاگ 2...
ما را در سایت بلاگ 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی blog2 بازدید : 133 تاريخ : شنبه 13 شهريور 1395 ساعت: 21:21